فرمانروای آسمان
مؤلف/بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج)
ناشر/ بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج)
نوبت چاپ /
شمارگان / نسخه
بها / تومان
مراکز پخش:
1. قم: مرکز تخصصی مهدویت/خیابان شهدا / کوچه آمار(22)/ بن بست شهید علیان
ص.پ: 119 _ 37135 / تلفن: 7737801/ فاکس: 7737160
2. تهران: بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج) / تلفن:5 _88998601 / فاکس: 88998607 /ص.پ: 355 _15655
WWW. IMAMMAHDI _S. COM
info@imammahdi _s. com
شابک: 8-17-6262-600-978
ص:1
فرمانروای آسمان
ص:2
بسم الله الرحمن الرحیم
ص:3
ص:4
فهرست مطالب
سخن ناشر. 7
پیش گفتار؛ 8
مقدمه؛ 9
واکسن. 10
ص:5
ص:6
مهدویّت، سرچشمة زلال امید و عدالت، تنها باور صحیحی است که آرامش بخش نگاه پریشان آدمی به آینده است. از این رو تعمیق این باور، نه تنها لازم بلکه ضروری بنظر می رسد. کتاب حاضر در این راستا، گامی کوچک برداشته است و امید آن می رود بتواند روحیه ی حقیقت جویی، پرسش گری و تنوع طلبی نوجوان و جوان را به نحوی شایسته ای پوشش دهد.
در پایان از همه عزیزانی که ما را در به ثمر رسیدن این اثر یاری نموده اند تشکر و قدردانی می کنیم و منتظر انتقادات و پیشنهادات شما خوانندگان گرامی هستیم. باتشکر؛
بنیاد فرهنگی مهدی موعود (عج الله تعالی فرجه)
شهریور 90
ص:7
کتاب «آفتاب مهر» که به 110 پرسش مهدوی پاسخ می دهد، توسط جمعی از محققین مرکز تخصصی مهدویّت تالیف شده است؛ لذا از اتقان و محتوای علمی برخوردار می باشد.
مجموعة پیش روی شما تماماً به استناد این کتاب تنظیم گردیده است.
محمّد میری - 23/6/1390
ص:8
نوجوانی هم عالمی دارد، بخصوص گعده با رفقا! یادش بخیر، استاد می گفت: «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد». هنوزم شیرینی سؤالات مهدوی که چندتایی دنبالش می رفتیم و حلّشان می کردیم، زیر دندونمه؛ چراکه ماندن در شک و تردید اگرچه جایگاه بدی است ولی معبر و گذرگاه خوبی است.
اُوم، چقدر شیرین بود؟! جانم امام زمان (عج).(1)
ص:9
جنگ شروع شده بود، فیلسوف و منطقی بزرگی از بخارا با یک تَک، توانسته بود مواضع اعتقادی شیخی دانشمند از اهل قم را بگیرد. حالا او به سبب طول غیبت امام زمان (عج) و... در شک و تردید بسر می برد و به نیروی پشتیبانی احتیاج داشت. فرمانده، شیخ صدوق، به کمک برخاست و با پاتکی بموقع مواضع از دست رفته را پس گرفت. بعد از آن مهمات درخواستی را نیز فرستاد؟! کتاب «کمال الدین و تمام النعمه».(1)
ص:11
ص:12
چندوقتی می شد، گمشده اش(1) را پیدا کرده بود. برای همین هم جملات حکیمانه می گفت؛ «عقیدة به امام عصر (عج) عمیق تر می شود چون به حضرت حق توجه کنی و به درگاهش دعا و انابه نمایی و وظایف دینی ات را انجام دهی. سطح فکری نیز بالاتر می رود، با اوج گرفتن مرغ فکر به دو بالِ مطالعه و گفتگو با علماء دربارة حضرتش».(2)
ص:13
خیلی علاقه داشتم نثر ادبی بنویسم اونم برا امام زمان (عج)، بسم الله گفتم و شروع کردم؛ «چه سپیده دمی که سپیده دمید! چه عیدی که هدیه خدایی رسید! چه نیمه ماهی که ماهِ کامل درخشید! چه سالی که برکت، روسفید گردید! چه جایی که بیننده را به سرور و شادی کشانید!» اینجا بود که پدرم صِدام زد؟! وقتی برگشتم خواهر کوچکم نثرم را آراسته بود؛
«آری، سامرّا، سال 255 (ه_.ق)، نیمة ماه شعبان، روز جمعه، هنگام سپیده دم، گل خوشبوی نرگس، هم نام نبی، منجی موعود، دیده به جهان گشود».(1)
ص:14
هر سال نیمه شعبان، حاج رضا بروشور هیئت را آماده می کرد. عادت داشت روی صندلی چرخدارش بنشیند و بنویسد. می گفت: «این سوغات جنگ، ذهنم رو باز می کنه!»
امسال فقط توانست یک پاراگراف بنویسد؛
«هدایت شده ای که مردم را به حق می خواند (مهدی)، قیام برای حق می کند (قائم)، باقی ماندة حجتهای خدا و آخرین ذخیره اوست (بقیه الله)، حاکم و فرمانروای یگانه زمان است (صاحب الزمان و ولیّ عصر)، همه در انتظار مقدم اویند (منتظَر)...».
و البته که شهدا منتظِران واقعی ظهورند!(1)
ص:15
چه باور پذیر است کلامی که قرآن تاییدش کند! وقتی عیسی، روح الله، به قدرت خدا بدون پدر پای بر زمین می نهد، دیگر چه جای تعجب است اگر همان قدرت، اثر حمل و نشانه بارداری را از نرجس خاتون بردارد. بله، می شود بزرگِ بانوان حرم اهل بیت، حکیمه خاتون (عمه بزرگوار امام یازدهم)، در شب نیمه شعبان و چند ساعت پیش از ولادت، از واقع شدن این امر بزرگ آگاه شود.
راستی که شگفت است قدرت حق تعالی!(1)
ص:17
... یَعرِفُونه کما یَعرِفُون ابنائهم.... «او (پیامبر) را همچون فرزندان خود می شناسند»(1)، به اینجا که رسید جا خورد؟! «چطور ممکنه اینقدر دقیق بشناسد؟» ظُهر وقتی امام جماعت مدرسه، شمایل و اوصاف حضرت مهدی (عج) در روایات که؛ چهره ای گندمگون، پیشانی بلند، ابروان هلالی، چشمان سیاه و درشت و... دارد. اهل عبادت و شب زنده داری، زهد و پارسایی، صبر و بردباری، عدالت و نیکوکاری و... است را بیان کرد، سَری جنباند و بر تردید بی موردش خندید!(2)
ص:18
پارسال قمه کش قهّاری بود، یک سر و گردن بزرگتر از همه قُلدرهای شهر؛ اما امسال غم هجران امام زمان (عج) بر دوشش سنگینی می کرد و ادیبانه می گفت: «ما را چه به قُلدری وقتی خدا اراده کرده امام، از اوّل زندگی، مظهر قدرت و اقتدارش باشد؟! پس او با قدرت نمایی پروردگارش عجین شده است. حال چون گوش در ژرفای دوران زندگی حضرتش تیز کنیم، هم دوران اختفاء، هم دوران غیبت (صغری و کبری) و هم دوران ظهور، هر سه فریاد می زنند: خدا قادر است، خدا قادر است، خدا قادر است».
گردنش هم پیش خدا و امامش از مُو باریکتر شده بود!(1)
ص:19
حرفش تمام نشده بود که به یاد حضرت موسی افتادم؟! می گفت: «امام زمان (عج) از آغاز ولادت تا شهادت پدر بزرگوارش، پنهانی زندگی کردند و در این دوران امام عسگری (علیه السلام) با نوشتن نامه و دادن عقیقه(1)، تنها نزدیکان و خواص را از ولادت امام مهدی (عج) مطلع ساختند». خُب، شاید هم صحبتی با خدا و کلیم اللّهی، اقتضائش ولادت پنهانی است!(2)
ص:20
قرارمان زیر گنبد مسجد بود. مثل همیشه با یک بغل کتاب آمد. جلد دوم «کمال الدین» را بهم داد و گفت: «از باب 42، حدیث 10 را نگاه کن. یکی از بزرگان شیعه روشنت می کنه!» فوری بازش کردم. از قول محمّد بن عثمان نوشته بود: چهل نفر از شیعیان، نزد امام یازدهم گرد آمدیم. آن حضرت فرزندش را بما نشان داد و فرمود: «پس از من این، امام شما و جانشین من است...». راست می گفت؟! معلوم شد در زمان امام عسگری (علیه السلام)، برخی افراد موفق به دیدار فرزندشان شده اند.(1)
ص:21
4، 5 سال بیشتر نداشت که خلیفة بد اندیش عباسی، پدر بزرگوارش را به شهادت رساند و بعد از اینکه مطّلع شد او بر جنازه پدر، نماز خوانده است قدم در راه دستگیری اش نهاد.
چه خیال باطلی! چه که از هنگام شهادت امام یازدهم، دوران غیبت شروع شد و تا هنگامه ظهور ادامه دارد.(1)
ص:22
آیا مردم گمان کردند همین که بگویند: «ایمان آوردیم»، به حال خود رها می شوند و آزمایش نخواهند شد؟!(1) این سنت الهی است و در هر امتی جاری. بله، آزمایش قوم نوح با قوم صالح و ثمود و دیگر امتها فرق می کرد. ولی این، با وجود شرایط زمانی و اجتماعی متفاوت، طبیعی است.... کلامش که به اینجا رسید با خود اندیشیدم: «درست است که علت غیبت امام زمان (عج) به روشنی معلوم نیست؛ اما نکند حکمت آن، امتحان و آزمایش امت رسول خدا، در این شرایط باشد؟»(2)
ص:23
با اینکه پیر بود اما اصرار داشت بداند غیبت صغری یعنی چه؟ گفتم: «ببین مادر جان، غیبت امام زمان (عج) دو مرحله دارد که یکی از سال 260 ه_، ق (هنگام شهادت پدرشان) تا سال 329 ه_، ق (حدود 70 سال) طول کشید. به این غیبت، کوتاه مدت یا صغری می گن. مهم ترین ویژگیش هم اینه که امام (عج) چهار نفر را به عنوان جانشین و نایب خاص خودش انتخاب کرد تا مردم از طریق آنها با امام زمان (عج) در ارتباط باشند. البته در این دوره هم بعضی ها، موفق به دیدار حضرت می شدند». حالا دیگه لبخند می زد.
خودمونیم، خنده بر هر چهره ای زیباست!(1)
ص:24
علمش حسابی از خودش بزرگتر بود! گیر داده بود الان که غیبت کبری است جانشین امام زمان (عج) کیه؟ می گفت: «یعنی ما رو به حال خودمون رها کردن؟!» وقتی فهمید امام (عج) در این دوره، عالمان و فقیهان را به عنوان جانشین عام به مردم معرفی کرده و از آنان خواسته است در امور خود به عالمان رجوع کنند، می گفت: «حالا دیگه خیالم راحته.»
نگو، عمل به وظیفه هم حسابی براش مهمّه.(1)
ص:25
خیلی ناراحت بودم. فکر می کردم؛ نکنه امام زمان (عج) بخاطر این غایبه که ما ظرفیت وجود نازنینش را نداریم و لذا از ایشان بی بهره ایم؟! تا اینکه روایت مشهور از پیامبر و خود حضرت مهدی (عج) که بهره بردن مردم از «امام غایب» به بهره بردنشان از خورشید پشت ابر تشبیه شده است را دیدم. تازه فهمیدم؛ میان ماه من تا ماه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان است.(1)
ص:26
با اینکه تازه پشت لبش سبز شده بود اما سوال پخته ای مطرح کرد؟! از «مفاتیح الجنان» حکایت تشرف حاج علی بغدادی خدمت امام زمان (عج) در دوران غیبت کبری را آورد و گفت: مگر امام (عج) در آخرین توقیع و نامه خود به آخرین نایب خاصش نفرمودند: «کسی که ادعای مشاهده کند،...، او دروغگو و افترا زننده است»؛ پس حاج علی راست نگفته است؟
از دقتش خوشم آمد. بلافاصله سخن شهید صدر را برایش خواندم: «مراد،... [این است] که شخص با ادعای مشاهده و ارتباط بخواهد عقاید و نظر خود را با نام پیام های امام زمان (عج) به مردم القاء کند». فهمش هم بالا بود چون نتیجه گرفت: دیدار حضرت امر ممکنی است اما شاهد و دلیل می خواهد.(1)
ص:27
امید در چشمانش موج می زد! همیشه یک شعار وِرد زبانش بود: «زندگی ما را زمین می زند اما ما نباید شکست را قبول کنیم؟!» دعا می کرد شرایط ظهور هر چه زودتر فراهم شود و علائم ظهور(1) پدیدار گردد. چرا که سربازی امام زمان (عج) از هنگام ظهور تا رحلتشان را آرزو داشت. و اینکه بتواند با مولایش، عدل و دین را بر زمین خسته از سیاهی بگستراند، همۀ فکرش بود.
این بلندای نظر، غبطه ندارد؟!(2)
ص:28
با وجد از جا برخاست! زیر لب چیزی را زمزمه می کرد؟! استاد تاریخ مان بود. کنجکاو صفحۀ باز کتاب روی میزش را خواندم؛ «امام حسین (علیه السلام): مهدی را با آرامش و وقار و شناخت حلال و حرام و نیاز همگان به او و بی نیازی او از دیگران خواهید شناخت.
امام صادق (علیه السلام): به خدا سوگند! لباس او جز پارچه ای زبر و خشن و غذای او، جز غذای ساده نیست.
امام رضا (علیه السلام): او عالم ترین مردم و حکیم ترین مردم و با تقوا ترین مردم و سخی ترین مردم و عابدترین مردم است.» استاد هم حاشیه زده بود:
این است فرمانروای آسمانی.(1)
ص:29
ص:30
ص:31
شهامتش در پرسش قرین ادب بود. می دانست قرآن کریم، در جایگاه قانون اساسی اسلام است اما موارد متعددی بر می شمرد که قرآن کلیات مسائل اسلامی را مطرح کرده است، توضیح دهنده آنها را جستجو می کرد؟! آیه 44 سوره نحل را که خواندم مشکلش حل شد؛ چرا که صریحاً، پیامبر را مبیّن و مفسّر قرآن معرفی کرده است و او خوب می دانست جانشینان واقعی پیامبر نیز چنین اند.
می گفت: وه که چه شور انگیز می نماید تفسیر قرآن به بیان زیبای امام زمان (عج)!(1)
ص:32
عقیده اش این بود؛ همیشه اولین قدم سخت ترین کار است! خودش چهار پنج قدمی در شناخت قرآن برداشته بود. حالا دقیقاً می دانست قرآن کریم برای معرفی افراد از روشهای مختلفی استفاده کرده است. می گفت: «قرآن کریم با بیان صفات و ویژگیها، امام زمان (عج) را معرفی کرده است نه با ذکر نام و نشان. خب، اگر انسانها آنقدر بالغ نشده باشند که این را بفهمند و او را بشناسند، آیا باید آخرین ذخیرۀ الهی با آمدنش به خطر بیفتد؟!»(1)
ص:33
و پیامبرشان به آنها گفت: «خداوند "طالوت" را برای زمامداری شما مبعوث (و انتخاب) کرده است.» گفتند: «چگونه او بر ما حکومت کند، با اینکه ما از او شایسته تریم و او ثروت زیادی ندارد؟!»(1)
جالبه ها، نه تنها با ذکر نام، مشکل حق ستیزان حل نشده است و اختلاف از بین نرفته، بلکه تو گویی آبی به آسیاب آنها بوده! پس شاید عدم ذکر نام امام مهدی (عج) در قرآن، قطع آب به آسیاب دشمن است؟! باشد که دست به مخالفت و اختلاف نزنند!(2)
ص:34
تازه فهمیده بود نام امام مهدی (عج) با صراحت در قرآن ذکر نشده است. نگران و مضطرب می گفت: الان مخالفان اِل می کنند و بِل می کنند. گفتم: نگران نباش! چرا که برخی بزرگان گفته اند؛ اگر ذکر می شد، انگیزه مخالفان برای تحریف قرآن بیشتر می شد و قرآن، این «احساس و روح زندگی»، در خطر تحریف قرار می گرفت.
و البته که با احساس، زندگی زیباست!(1)
ص:35
حرفهایش ما را به فکر فرو برد؛ نکند قرآن کریم چون از امامت و ولایت و مهدویت و حکومت عدل جهانی لبریز است احتیاجی به ذکر نام نمی بیند و تنها به بیان ویژگیهای آشکار این حقایق(1) اکتفا می کند! یا شاید بهتر است بگویم، می خواهد ببیند در خانه کسی هست یا نه؟! چرا که در خانه اگر کس است، یک حرف بس است!(2)
ص:36
همیشه قرآن کوچکی در جیبش بود. در هر فرصتی شروع می کرد به خواندن آن. یک روز که از سردمداران و قلدرهای جهان حرف زدم، قرآنش را بهم داد و گفت: « آیۀ 105 از سوره انبیاء را بخوان»! خواندم: (وَ لَقَد کَتَبنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعدِ الذِّکرِ انَّ الارضَ یَرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُون)؛ در «زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشتیم: «بندگان شایسته ام وارث (حکومت) زمین خواهند شد».(1)
ص:38
هنوز یک دقیقه از آمدن معلّم و نشستن بچه ها نمی گذشت که بی اختیار از جایش بلند شد. معلم گفت: «جانم؟» تازه حواسش جمع شده بود. مِن مِن کنان گفت: «خدا وعده داده! می بخشید آقا، اینجا نوشته خداوند، به انسانهایی که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادند وعده می دهد که خلافت و حکومت در زمین را به آنان وا می گذارد و دینشان را پابرجا و برقرار می سازد»(1).
چه ذوقی کرده بود!(2)
ص:39
ص:40
ص:41
خیلی مطالعه می کرد. می گفت: «عجب حالی میده کتاب!» کنارش که رسیدم، یه نگاهی بهم کرد و گفت: «جالبه، یهودی می گه: ماشِیَح، مسیحی می گه: مسیح، زرتشتی می گه: سوشیانس، هندو هم می گه: ویشنو». گفتم: «چی می گی؟» گفت: «ببین اینجا نوشته، منجی موعود جهان در مذاهب دیگه به این نام ها خوانده می شه؛ اما خودمونیم، مهدی (عج) ما عشقه».(1)
ص:42
برگة تایپ شده ای رو کنار مسجد جامع بهم داد و رفت. لیستی بود از کتاب تورات و ملحقات آن دربارۀ بشارت ظهور مصلح جهانی در آخر الزمان.
بشارت ظهور را در زبور داود، کتاب اِشَعیای نبی، کتاب زکریای نبی، کتاب دانیال نبی و کتاب حبقوق نبی به دقت آدرس داده بود.
اوّلش کمی مردد شدم اما از اهالی چهار سو(1) که پرسیدم دلم قرص شد.
او از علما بود، آنهم علمای معتبر یهود.(2)
ص:43
اگرچه تاخیر نماید، برایش منتظر باش؛ زیرا که البته خواهد آمد و درنگ نخواهد کرد...؛ بلکه جمیع امتها را نزد خود جمع می کند. (کتاب حبقوق نبی)(1)
ص:44
پنج شنبه صبح با امیر حسین رفتیم ستارخانِ تهران، ادارۀ گذرنامه. مُهر کردن گذرنامه ها وقت می بُرد. به امیر حسین گفتم: «کلیسا رو دیدی؟!» گفت: «خیلی قدیمی به نظر می رسید!» گفتم: «می دونی چهار نفر، انجیل را جمع آوری کردند و انجیل به نام آنها مشهور شده؟» گفت: «یعنی انجیل، چهارتاست؟!» گفتم: «انجیل کنونی، مشتمل بر چهار انجیل مَتّی، مرقس، لوقا و یوحنا است». کنجکاو پرسید: «از موعود هم حرفی زدند؟» عینکم را تکانی دادم و گفتم: «در انجیل و ملحقات آن، پنجاه مورد کلمه "پسر انسان" از نجات دهنده ای سخن می گه که در آخر الزمان ظهور خواهد کرد».
حالا دیگه مُهرها زده شده بود.(1)
ص:45
و کمرهای خود را ببندید، چراغ های خود را افروخته بدارید. خوشا به حال آن غلامان که آقای ایشان چون آید، ایشان را بیدار یابد. پس شما نیز مستعد باشید؛ زیرا در ساعتی که گمان نمی برید، پسر انسان می آید. (انجیل لوقا)(1)
ص:46
با همان لهجۀ کابلی، در حالی که نمی گذاشت کسی به قبور ائمه بقیع نزدیک شود، جواب سؤالمان را داد و گفت: «چرا وجود نداره؟ هم از نظر ما و هم شما، لقب منجی جهانی، «مهدی» است. هر دو گروه عقیده داریم ظهور مهدی امری قطعی است. حکومتش را فراگیر می دانیم. نزول حضرت عیسی و اقتدای او به مهدی را قبول داریم» و چهار پنچ مورد دیگر را هم برای مان شمرد؛ اما بعدش گفت: «مگر می شود یک انسان هزار سال عمر کند و شروع کرد به تخریب عقائد شیعه!» حرف روحانی کاروان درست از کار درآمد: «وهّابی ها اول اعتماد را جلب می کنند بعد نیش شان را می زنند».(1)
ص:48
دلم می خواست مدت حکومت مولامون رو بدونم! به دبیر دینی که گفتم، گفت: امام باقر (علیه السلام) می فرمایند: «قائم (علیه السلام)، 309 سال مالک زمین می شود و در آن، حکومت می کند؛ همان گونه که اهل کهف در غارشان درنگ کردند. زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد، آن گونه که پر از ظلم و جور شده باشد. خداوند برای او شرق و غرب عالم را فتح خواهد کرد...»(1) و ادامه داد؛ اما این یک احتمال است زیرا روایات دیگری نیز در این باره آمده.
خُُب؛ دانستن همین مطلب هم غنیمت است دیگر؟!(2)
ص:49
شنیده بودم اهل سنت ولادت امام مهدی (عج) را قبول ندارند؛ بلکه معتقدند او در آخر الزمان به دنیا می آید. از گنبد که برمی گشتم، طلبه ای ترکمن با چهره ای بشاش، دُرست آمد کنارم نشست. نزدیکی های گرگان دیگه با هم رفیق شده بودیم. شنیده ام را مطرح کردم. آخوند(1) چِپِرلی گفت: «ابن جوزی حنفی در کتاب تذکرة الخواص و محمد بن یوسف شافعی در کتاب البیان فی اخبار صاحب الزمان و برخی دیگر از علمای ما ولادت حضرت را پذیرفته اند؛ اما اکثر آنان قبول ندارند». بعد با تأملی معنادار ادامه داد: «اگه یکی از دلائل برای ولادت، کلام پیامبر و اهل بیتش باشد، انصافاً نمی شود ساده از آن گذشت؟!» دَمِ انصافش گرم.(2)
ص:50
زیر لب می گفت: همه از دردسر فراری اند! گفتم: منظورتون چیه؟ آخوند چِپِرلی مکثی کرد و گفت: «ببین، بیش از 900 حدیث از شیعه و سنی داریم که پیامبر فرمودند: خلفای بعد از من دوازده نفرند. پذیرش ولادت حضرت مهدی (عج) توابعی دارد که هرچند به مساله خلافت و امامت نمی انجامد اما علمای ما را مقابل انبوهی از روایات از جمله روایتی که گفتم قرار می دهد که توجیهشان زحمت دارد. خُب اگر اصل ولادت انکار شود، دردسر توجیه هم از بین می رود؟!» بعد هم چشمانش برق غریبی زد و به فکر فرو رفت.(1)
ص:51
ص:52
ص:53
شروع کرد به توضیح دادن یک بحث دینی و انسان شناسانه؛ «حاضر و ناظر دانستن امام زمان (عج) به این معنا نیست که امام با چشم سر، افراد را نگاه می کند، همان گونه که شاهد و ناظر بودن خدا نیز شهود و دیدن مادی نیست. بلکه معصومین دارای حقیقت وجودی بسیار بلندی اند که احاطۀ حضوری آنها به موجودات را در پی دارد...».
راستش بعضی از حرفهاش را نفهمیدم؛ اما فهمیدم چرا بچه های کلاس بهش می گن: «حاج آقا».(1)
ص:54
وقتی خواند؛ «اگر او [یونس] در شکم ماهی تسبیح نمی گفت، تا روز رستاخیز در شکم ماهی می ماند.(1) طبق این آیۀ شریف، عمر بسیار طولانی (از عصر یونس (علیه السلام) تا روز رستاخیز) که در اصطلاح زیست شناسان، عمر جاویدان نامیده می شود، برای انسان و حیوان (ماهی) از نظر قرآن امکان پذیر است». بُهت زده می گفت: هزار نکتۀ باریکتر زِ مو اینجاست! امام زمان (عج) که عمری ندارد!(2)
ص:56
دست به دامن شیخ صدوق شد؟! به جلد دوم «کمال الدین»، باب 46، استناد کرد که بر اساس برخی روایات، عمر حضرت نوح (علیه السلام)، 2450 سال طول کشیده است و 950 سالی که در آیۀ 14 سورة عنکبوت آمده است مدت پیامبری آن حضرت است. و ادامه داد؛ در اینصورت، طبیعی است حاکمی که حتی بر زمان هم حکومت می کند، حضرت مهدی (عج)، هزار و چندین ساله باشد.(1)
ص:57
کلامش بر اعماق جان می نشست؛ «آب یکی، غذا یکی، هوا یکی؛ اما یکی را هر ماه، یکی دو بار کوتاه می کنی و دیگری را تا پایان عمر دست هم نمی زنی؟!» موی سر و موی مژه و ابرو را می گفت و به اینجا می رسید: «خدایی که چنین قدرتی دارد آیا نمی تواند انسانهای بی شماری را چون موهای سر عمری کوتاه دهد و به تحقق بخش وعدۀ بزرگ قرآن، امام عصر (عج)، چون مژه و ابرو، عمری ثابت و طولانی؟»(1)
ص:58
انسان خوب به خانواده اش رسیدگی می کند. انسان بهتر همسایه و اقوام را نیز سرپرستی می نماید. انسان برتر جامعه را می نگرد. حال چگونه گمان برده می شود برترین انسان، امام زمان (عج)، همراه خانواده اش در جزیره ای سبز و خرّم (جزیرة خضراء) بسر می برد و با پیروان خود در سختی ها و رنج ها همراه و همسان نمی باشد؟!(1)
ص:59
حضرت علی (علیه السلام): سوگند به خدای علی! حجت خدا، میان مردم هست و در راه ها گام برمی دارد؛ به خانه های آنها سر می زند و در شرق و غرب زمین، رفت و آمد می کند. گفتار مردم را می شنود و بر ایشان سلام می کند و می بیند و دیده نمی شود، تا وقت معین و وعده الهی. (الغیبه، نعمانی، باب 10، ح 3، ص 414)(1)
ص:60